جدول جو
جدول جو

معنی خاره کوه - جستجوی لغت در جدول جو

خاره کوه
(رَ / رِ)
کوهی که از جنس سنگ خاره باشد، کنایه از محکمی و صلابت است:
پس و پیش را کرد چون خاره کوه
برانگیخت قلبی ثریا شکوه.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خانه کوچ
تصویر خانه کوچ
بنه کن، حرکت دسته جمعی یک خانواده با تمام اموال و دارایی از جایی به جایی یا از شهری به شهر دیگر
فرهنگ فارسی عمید
(لُ)
نام کوهی است در جنوب بخش کنگاور که خطالرأس آن حد طبیعی بین بخش کنگاور و دهستان خزل شهرستان نهاوند میباشد. ارتفاع بلندترین نقطۀ آن از سطح دریا 1932 گز است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از کوههای غرب ایران در کرمانشاهان که در سرحد ایران و عراق قرار گرفته است، (جغرافیای غرب ایران ص 95 و 27)، کوهی است در جنوب غربی ولایت اسپاهان، (یادداشت مؤلف)
دهی از دهستان تمین بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان، دارای 150 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آن غلات و ذرت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نام دو ده از دیه های واقعدر جنوب استرآباد که به شاه کوه بالا و پائین معروفند، (رابینو ترجمه فارسی ص 169 بخش انگلیسی ص 137)
دهی از دهستان برزاوند شهرستان اردستان، دارای 45 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
کوه بزرگ، بزرگترین و مرتفعترین کوهها،
- امثال:
پشتش بشاه کوه است، پشتیبانی قوی داشتن، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ)
دهی است جزء بلوک فاراب دهستان عمارلوی بخش رود خانه شهرستان رشت. این ناحیه در جنوب خاوری رودبار و 49هزارگزی شمال خاوری پل لوشان واقع می باشد و کوهستانی با آب و هوای معتدل است. آب از رود خانه سرخ رود. محصولات آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی و راه آن مالرو است. اکثر سکنه برای معاش پائیز و زمستان به گیلان میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش لنگۀ شهرستان لار که در 10 هزارگزی شمال خاور لنگه بر کنار راه عمومی لنگه به بندرعباس واقع شده و 26 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(رَ کَ)
نام موضعی است از انازنکوه متعلق بهزار جریب. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 122 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
نام یکی از دیه های هزارجریب مازندران. (مازندران و استراباد رابینو)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
ناحیه ای است در مازندران نزدیک رستمدار و حوالی آن. (ترجمه مازندران و استراباد رابینو ص 176)
لغت نامه دهخدا
(زَ رِ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شاه آباد است که 235 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رِ کُرْ رِ)
دهی از دهستان ای تیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد، در 23هزارگزی شمال خاوری نورآباد و 15هزارگزی خاور راه شوسه خرم آباد به کرمانشاه، کوهستانی، سردسیر و مالاریائی، دارای 120 تن سکنه است. آب آن از چشمه ها، محصول آنجا غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادر بافی است. راه آن مالرو و ساکنین از طایفۀ تیوند هستند و درزمستان قشلاق میروند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
حیله گر. حیلت کوش. آنکه در مکر و حیله کوشد:
خود را بجهد حیله گر و چاره کوش کرد.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
بنه کن. چون: ’آنها را خانه کوچ ازاین جا بجای دیگر بردم’، یعنی: با تمام کسان و متعلقات و خانواده و خویشان آنها را حرکت دادم و بردم
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
آلتی جنگی تخریب باره و حصار و دژ را. منجنیق. ابزاری چون توپ و تانک امروز
لغت نامه دهخدا
قارن کوه از کوه های مرکزی مازندران استدر حدود العالم آمده
فرهنگ گویش مازندرانی
مکان مسکونی با اثاثیه اش، خانه و منزل گاه، جا و مکان، خانه
فرهنگ گویش مازندرانی
از ارتفاعات بدون درخت البرز، مراتع بی درخت البرز در ارتفاعات
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی از نواحی شهرستان کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی
از مناطق کوهستانی و ییلاقی شاهکوه و ساور در منطقه استرآباد
فرهنگ گویش مازندرانی
کوه و قلعه ای با همین نام در مشرق شهرک کتالم رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی